مقابله امام هادی(ع) با غلوکنندگان در رابطه با دوده و عقل ستیزی عباسیان
به گزارش وبلاگ آفتاب، امام هادی (ع) در یکی از پرآشوب ترین دوره های عباسی، با جریان های انحرافی و سیاستهای عقل ستیزانه مقابله نمود و با حفظ توحید و عقلانیت، شیعیان را برای دوران غیبت سامان داد.
عصر امامت امام هادی ضد السلام یکی از پیچیده ترین و پرتنش ترین مقاطع تاریخ تشیع به شمار می آید؛ دوره ای که جامعه اسلامی هم زمان با فشارهای سنگین سیاسی حکومت بنی عباس و آشوب های عمیق فکری و کلامی مواجه بود.
در این مقطع، جریان های متعارض عقل گرایی و نقل گرایی، منازعات اعتقادی گسترده ای را در فضای علمی و دینی جامعه رقم زده بودند و هر یک، با تأکید بر قدرت سیاسی یا پایگاه اجتماعی، به دنبال جهت دهی به باورهای عمومی بودند.
از یک سو، حاکمان عباسی می کوشیدند با بهره برداری ابزاری از مباحث کلامی، مشروعیت دینی برای رفتارها و سیاستهای خود فراهم آورند؛ و از طرفی، فرقه ها و نحله های فکری متعدد با قرائت های افراطی یا انحرافی از دین، سلامت اعتقادی جامعه را تهدید می کردند.
بر همین اساس جهت بررسی سیره امام هادی (ع) با حجت الاسلام والمسلمین سید محمدباقر علم الهدی استاد حوزه علمیه به گفتگو پرداختیم که حاصل آن در ادامه تقدیم مخاطبان می شود.
امام هادی ضد السلام در رویارویی با جریان های فکری و اعتقادی منحرف عصر خود همچون غلو، صوفی گری و واقفیه چه راهبردهایی اتخاذ کردند و این اقدامات چه نقشی در حفظ جایگاه امامت و آماده سازی جامعه شیعه برای دوران غیبت ایفا کرد؟
زندگانی خاندان علیهم السلام همواره با یک سری چالش ها مواجه بودند؛ چالش هایی که عمدتا یا از ناحیه دشمنان آگاه و یا دوستان ناآگاه ایجاد می شد. این دشمنان همواره با سودجستن از جهل مردم، به دنبال جریان سازی های فکریِ منحرف در جامعه بودند تا از این رهگذر، جایگاه قدسی امام را زیر سوال ببرند.
در حقیقت باید گفت امام هادی ضد السلام در زمانی زندگی می کردند که بحث بدعت ها و نوآوری هایی که هیچ ارتباطی با شریعت نداشت، در آن دوران خیلی رواج پیدا کرده بود و مورد توجه قرار می گرفت. از همین رو، آن حضرت همواره با مسائلی همچون بدعت، به شدت مبارزه می کردند و اجازه نمی دادند بدعت ها در بین جامعه شکل بگیرد.
حضرت امام هادی ضد السلام که می دانید با چند تن از حاکمان بنی عباس معاصر بودند؛ به صورتی که بخشی از حیات شریفشان را در دوران حکومت متوکل عباسی سپری کردند.
متوکل که حقیقتاً از دشمنان خاندان علیهم السلام بود و بعد از او هم منتصر، مستعین و معتز بالله؛ این چهار خلیفه عباسی هم دوره با امام هادی ضد السلام بودند.
این خلفا گاه با توطئه هایی، به دنبال زیر سوال بردن جایگاه امام برمی آمدند و تلاش می کردند برخی خرافات را در ذهن مردم القا کنند و سپس به آسانی امام را از چشم مردم بیندازند. بیشترین کاری که از جانب آنان صورت می گرفت، ترویج بدعت ها و خرافاتی بود که به دین نسبت می دادند.
به صورت مصداقی چند نمونه بیان کنید و بفرمائید حضرت چه برخوردی با آنان داشتند؟
یکی از این بدعت هایی که در دوران امام هادی ضد السلام خیلی رواج یافت، سخنان و رفتارهای غلوآمیزی بود که برخی به بهانه محبت به خاندان علیهم السلام، نسبت به امام هادی مطرح می کردند.
آنان در گام نخست، امام را بعنوان باب الله معرفی می کردند و گاهی هم ادعای پیامبری برای امام هادی ضد السلام داشتند و حتی بالاتر از این، برخی از افراد، آن حضرت را خدا معرفی می کردند.
وقتی این اخبار به گوش امام می رسید، حضرت به شدت ناراحت می شدند و با این غلات برخورد جدی می کردند و آنان را لعن می فرمودند.
برای نمونه، یکی از این غالیان شخصی بود به نام علی بن حس که قمی که ابتدا ادعا می کرد امام هادی ضد السلام باب الله است، سپس ادعای پیامبری برای آن حضرت کرد و در نهایت به ادعای خدایی ایشان رسید.
امام هادی ضد السلام هم او را تفسیق و طرد کردند و فرمودند: هر جا این فرد را دیدید، با سنگ بزنید و سرش را بشکنید، چونکه چنین سخنان ناروایی را به امام نسبت می داد.
شخص دیگری به نام فارس قزوینی هم از همین غلوها و سخنان باطل درباره ی امام می گفت. امام هادی ضد السلام ناچار شدند فردی را مأمور کنند تا او را به قتل برساند.
این در حالی بود که خود امام هادی ضد السلام در زندان به سر می بردند و به شدت تحت مراقبت حاکمان بنی عباس بودند، اما با این حال، به شکل جدی با مسئله غلو مبارزه می کردند.
در خصوص گرایش های صوفیانه چه تدبیری اندیشیدند؟
از دیگر جریان های انحرافی در زمان امام هادی ضد السلام، رشد و گسترش اندیشه های صوفی گری بود. امام هادی ضد السلام حتی قبل از تشرف به سامرا، در مدینه هم برخوردهای خیلی سختی با صوفیه داشتند.
آن حضرت در شهر مدینه با ابوهاشم جعفری که از سرکردگان صوفیه و از معاصران امام هادی ضد السلام بود برخورد کردند.
نقل شده است که روزی امام هادی ضد السلام وارد مسجد پیامبر صلی الله ضد وآله شدند و دیدند ابوهاشم جعفری نشسته و گروهی هم پیرامون او گرد آمده اند و به ذکر لا اله الا الله مشغول اند، اما به شیوه صوفیه، با حرکات خاص سر و نوعی رقص سماع.
امام هادی ضد السلام با مشاهده این صحنه، فورا به مؤمنان فرمودند: فریب این ها را نخورید؛ این ها شیاطین مجسم اند و آمده اند تا دین شما را بپوشانند و شما را منحرف کنند. این برخورد، یکی از نمونه های مواجهه صریح امام هادی ضد السلام با جریان صوفیه بود.
آیا در این دوره هنوز جریان واقفیه به فعالیت می پرداختند؟
از دیگر مواردی که امام هادی ضد السلام با آن مقابله کردند، جریان انحرافی واقفیه بود. همان گونه که می دانید، در زمان امام موسی بن جعفر ضد السلام جریانی به نام واقفیه شکل گرفت.
ریشه این جریان به مسئله اموال و وجوهات بازمی گشت؛ چونکه علی بن ابی حمزه بطائنی که وکیل امام موسی بن جعفر ضد السلام بود مبالغ زیادی از وجوهات، زکات و امانات مردم را در اختیار داشت. مردم این اموال را به او می سپردند تا به دست امام برساند.
پس از شهادت امام موسی بن جعفر ضد السلام، این اموال باید به امام رضا ضد السلام تحویل داده می شد، اما علی بن ابی حمزه کم کم گرفتار فریب نفس و شیطان شد و برای آنکه این اموال را تصاحب کند، شایعه کرد که امام موسی بن جعفر ضد السلام از دنیا نرفته اند و بنابراین، امام رضا ضد السلام به امامت نرسیده اند.
این جریان واقفیه تا دوران امام هادی ضد السلام هم ادامه یافت. امام هادی ضد السلام با این جریان انحرافی، به شدت مبارزه کردند و امامت جد بزرگوارشان امام رضا ضد السلام، سپس امام جواد ضد السلام و بالاخره، امامت فرزند گرامی خود، حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف را تبیین و تثبیت کردند و بارها با اندیشه واقفیه مقابله نمودند.
در مجموع، این نحله های فکری منحرف، همگی با موضع گیری قاطع امام هادی ضد السلام روبرو شدند. آن حضرت علاوه بر این اقدامات، برای دوران غیبت هم بسترسازی کردند.
یکی از اقدامات خیلی مهم امام هادی ضد السلام، ایجاد و تقویت شبکه وکلا بود؛ چونکه امام آگاه بودند جامعه شیعه باید در دوران آینده، از راه شبکه ای از وکلای امین و راستینِ حجت خدا اداره شود، و این مأموریت را به بهترین شکل ممکن سامان دادند. این ها بخشی از کارهای تاثیر گذار امام هادی ضد السلام است.
امام هادی ضد السلام در رویارویی با جریان های فکری انحرافیِ عصر خود مانند تشبیه و تجسیم، رؤیت الهی، جبر و تفویض و ادعای تحریف قرآن، چه رویکرد های کلامی و تربیتی اتخاذ کردند و این رویکردها چه نقشی در صیانت از توحید ناب و سلامت اعتقادی جامعه شیعه داشت؟
از دیگر جریان های فکری مطرح در زمان امام هادی ضد السلام، بحث تشبیه و تجسیم خداوند متعال بود. مشبّهه اشخاصی بودند که خداوند را به مخلوقات تشبیه می کردند و مجسّمه هم گروهی بودند که قائل به جسمانیت خداوند متعال بودند و معتقد بودند خداوند دارای جسم است و حتی می تواند چه در جهان و چه در آخرت دیده شود.
گاه برای اثبات سخنان خود، به روایاتی استناد می کردند؛ همچون روایتی که می گفت قلب مؤمن میان دو انگشت از انگشتان خداوند رحمان است، اما اینگونه روایات را به شکل کاملا تجسیمی و مادی تفسیر می کردند.
چنین اندیشه هایی در آن زمان رواج داشت و امام هادی ضد السلام با این تفکرات انحرافی به شدت مقابله کردند. آن حضرت در نامه ای در رد اندیشه مجسّمه و مشبّهه می فرمایند: منزّه است خدایی که نه محدود می شود و نه قابل وصف است؛ هیچ چیز همانند او نیست و او شنوا و داناست.
همچنین در جواب نامه گروهی که قائل به رؤیت خدا با چشم سر بودند، امام هادی ضد السلام این اندیشه را به صورت کامل رد می کنند و می فرمایند که خداوند هیچگاه قابل رؤیت نیست و این سخنان، ریشه در نادانی و بی خردی دارد.
حضرت با استدلال های توحیدی، عقلی و منطقی بیان می کنند که اگر خداوند دیده شود، مستلزم جسمانیت اوست؛ و اگر جسم باشد، دارای مکان خواهد بود؛ و اگر مکان داشته باشد، محتاج می شود، و چنین خاصیت هایی با ذات واجب الوجود الهی در تعارض کامل است. از همین رو، امام هادی ضد السلام هرگونه تشبیه و تجسیم را قاطعانه نفی می کردند.
یکی دیگر از اقدامات امام هادی ضد السلام در اصلاح جریان های فکری جامعه، این بود که همواره پیروان و یاران خودرا نسبت به همنشینی با افراد گمراه و منحرف از نظر اعتقادی برحذر می داشتند.
در این زمینه، ابوهاشم جعفری که از نزدیکان و شاگردان برجسته امام هادی ضد السلام بود نقل می کند که روزی به حضور امام رسیدم و حضرت با تندی به من فرمودند: چرا با عبدالرحمن بن یعقوب همنشینی می کنی؟ ابوهاشم پاسخ داد: او دایی من است.
امام هادی ضد السلام فرمودند: عبدالرحمن درباره ی خدا سخنان ناصحیح و باطلی می گوید. ذات اقدس الهی پاک و منزّه است؛ نه جسم دارد و نه به شکل جسم دیده می شود. سپس حضرت به ابوهاشم فرمودند: اگر می خواهی با او همنشین باشی، دیگر با ما همنشین نشو؛ یا با او باش یا با ما. و در ادامه فرمودند: از او دوری کن.
ابوهاشم می گوید: عرض کردم من کاری به عقاید او ندارم و گفتارهایش را قبول ندارم. امام فرمودند: آیا نمی ترسی که عذابی بر او نازل شود و دامن تو را هم بگیرد؟ این ماجرا، نمونه ای روشن از حساسیت امام هادی ضد السلام نسبت به سلامت اعتقادی جامعه شیعه است.
از دیگر جریان های فکری مطرح در آن دوره، بحث جبر و تفویض بود. در این زمان، میان قائلان به جبر و تفویض با مکتب امامیه، منازعات فکری شدیدی وجود داشت.
هنگامی که امام هادی ضد السلام احساس کردند این دیدگاه های انحرافی درحال گسترش است، برای رویارویی با آنها دست به اقدام جدی زدند. در همین جهت، نامه ای در جواب مردم اهواز نگاشتند؛ مردمی که به امام نامه نوشته و اظهار کرده بودند به سبب اختلافات دینی، کم کم گرایش به اندیشه های جبری و تفویضی در بین آنان درحال افزایش است و از امام راهکار خواسته بودند.
امام هادی ضد السلام با بیانی دقیق، استوار و عقلانی، در این نامه مسئله جبر و تفویض را به صورت کامل از ساحت ربوبیت الهی نفی کردند. این نامه در کتاب الاحتجاج اثر مرحوم طبرسی و هم در کتاب تحف العقول تألیف ابن ابی شعبه حرّانی نقل شده است.
حضرت در این بیانات، به صورت مفصل به تبیین جایگاه صحیح اختیار انسان و نفی جبر مطلق و تفویض مطلق پرداخته اند.
آیا درباره ی قرآن کریم هم این فرق فعالیتی داشتند؟
از دیگر جریان های انحرافی فکری در زمان امام هادی ضد السلام، بحث تحریف قرآن بود که توسط گروهی به نام حشویه مطرح می شد. حشویه از فرقه های افراطی اهل سنت بودند که نسبت به عقل و استدلال عقلی خونسرد بودند و حتی حکم عقل را بدعت می دانستند.
این گروه، که شباهت هایی با جریان اهل حدیث و اخباری گری داشتند، با جمع آوری روایات جعلی، ادعای تحریف قرآن را مطرح می کردند.
شبهه تحریف قرآن، سابقه ای طولانی در تاریخ اندیشه اسلامی دارد و متاسفانه تعدادی از این روایات جعلی، حتی بعضی از اهل سنت و هم برخی از غلات شیعه را هم فریب داد.
آنان مدعی بودند نام امیرالمؤمنین علی ضد السلام به صراحت در تعدادی آیات قرآن ذکر شده، در صورتیکه این ادعاها اساس و صحت نداشت. امام هادی ضد السلام به شدت با این دیدگاه برخورد کردند.
از جمله، شخصی به نام احمد سیّاری که از معاصران امام بود و خودرا از نزدیکان آن حضرت معرفی می کرد، به سبب گرایش های غالیانه و سخنان انحرافی، از جانب امام هادی ضد السلام طرد شد و حضرت او را از حلقه یاران خود کنار زدند و تصریح کردند که او از غلات است.
این موارد، بخشی از جریان های انحرافی و گرایش های فکری و کلامی ناصحیح در دوران امام هادی ضد السلام است که آن حضرت با موضع گیری های قاطع، روشنگرانه و مبتنی بر عقل و وحی، با آنها مقابله کردند.
امام هادی (علیه السلام) عقل را به چه صورت تعریف می کنند و چه نسبتی میان عقل داشتن و عقلانی عمل کردن قائل هستند؟
در پاسخ به این پرسش باید عرض کنم که امام هادی ضد السلام در دوره ای از تاریخ اسلام می زیستند که مدعیان خلافت رسول خدا صلی الله ضد وآله، فشارها و سخت گیری های فراوانی بر مردم اعمال می کردند و بی عدالتی های گسترده و سنگینی را بر جامعه تحمیل کرده بودند.
حاکمان بنی عباس برای آنکه رفتارهای ناپسند و ظلم آمیز خودرا توجیه کنند، اندیشه های جبرگرایانه را در بین مردم رواج می دادند.
ریشه های این تفکر جبرگرایی پیشتر در دوران امویان در بین مسلمانان شکل گرفته بود، اما در دوره بنی عباس این اندیشه ها تعمیق و تقویت شد.
مردم هم برای آنکه بتوانند با شرایط سخت و فشارهای حاکم کنار بیایند، کم کم خودرا در دام این نگاه جبری رها کردند و چنین می پنداشتند که راهی جز پذیرش وضع موجود ندارند. آنان می گفتند کاری از دست ما برنمی آید و عقل و عقلانیت هیچگاه نمی تواند در مقابل ظلم و بیدادگری بنی عباس ایستادگی کند.
حتی فراتر از این، حاکمان بنی عباس مشروعیت دینی و سیاسی خودرا از همین نگاه های کلامی جبری استخراج می کردند و بوسیله آن، سلطه خودرا توجیه می کردند.
این شرایط دشوار و عقب نشینی تدریجی مردم، سبب شد که عقل و عقلانیت به مرور از متن اجتماع و حتی از میان متفکران کنار گذاشته شود.
عقل، از جانب برخی علما و جریانات فکری، بعنوان عنصری نامطلوب معرفی می شد و حتی صاحبان اندیشه های عقل گرا، همچون معتزلیان، به جرم عقل گرایی در دوران حاکمیت بنی عباس طرد و سرکوب می شدند.
در چنین فضایی، مردم به شکلی انفعال و تسلیم مطلق در مقابل رفتارهای حاکمان روی آوردند و می گفتند ما مجبوریم با این وضعیت بسازیم و حاکمان هم هرگونه که بخواهند، بر ما ظلم خواهند کرد.
در همین شرایط است که نقش امام هادی ضد السلام برجسته می شود. آن حضرت تلاش کردند میان تعقل و تعبد نوعی تعادل ایجاد کنند و به مردم بیاموزند که در کنار تعبد، باید به اراده، اختیار و تصمیم گیری انسان هم توجه داشت.
امام هادی ضد السلام تاکید می کردند که رفتارهای انسان ها، تصمیمات آگاهانه، اقدامات اجرائی، دفاعی و حتی هجومی آنان است که به زندگی معنا می بخشد و می تواند انسان را به سمت کمال هدایت کند.
ایشان با سودجستن از آیات نورانی قرآن کریم، تلاش کردند ارزش عقل را در جامعه ای که عقل را کنار گذاشته بود، بار دیگر احیا و تثبیت کنند.
در یکی از اوامر منسوب به امام هادی ضد السلام که بنظر می رسد با استناد به کلامی از امام صادق ضد السلام بیان شده است عقل جایگاه ویژه ای می یابد.
حضرت می فرمایند: نخستین نعمت الهی بر انسان، صحت و سلامت عقل اوست و خداوند انسان را بواسطه کمال عقل و قدرت تمییز، بر خیلی از مخلوقات خود برتری بخشیده است.
این نکته خیلی مهم است؛ برای اینکه امام هادی ضد السلام تصریح می کنند که عقل داشتن به تنهایی کافی نیست، بلکه عقل باید به کار گرفته شود.
در هیچ یک از آیات قرآن، صرف برخورداری از عقل، بعنوان یک ارزش مستقل معرفی نشده؛ بلکه عقلانیت، یعنی به کارگیری عقل در عمل و رفتار، معیار اصلی فضیلت انسان است. خیلی از انسان ها عاقل اند، اما عقلانی رفتار نمی کنند و در عمل از نعمت عقل الهی خود بهره نمی برند.
امام هادی ضد السلام مردم را به استفاده صحیح از این نعمت خدادادی دعوت می کردند و خردورزی را بالاترین فضیلت انسان نسبت به سایر مخلوقات می دانستند.
حضرت تاکید می فرمودند که انسان به جهت کمال عقل و قدرت تشخیص و تمییز، بر دیگر آفریده ها برتری یافته است؛ و هرکس از نیروی عقل خود برای تشخیص حق از باطل و تبیین حقیقت استفاده نکند، شایستگی این برتری را نخواهد داشت.
این نگاه نشان میدهد که از دیدگاه امام هادی ضد السلام، کمال عقل در استفاده صحیح از آن است. انسان با خردورزی می تواند راه را از بیراهه تشخیص دهد، حق را از باطل بازشناسد و مسیر صحیح زندگی را انتخاب نماید.
به همین دلیل، در مناظرات امام هادی ضد السلام حتی در رویارویی با اهل حدیث حضرت همواره از استدلال های عقلانی برخاسته از قرآن کریم بهره می بردند.
در یکی دیگر از فرمایشات، امام هادی ضد السلام با استناد به آیه شریفه وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَیٰ کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا تصریح می فرمایند که ملاک کرامت و برتری انسان نسبت به سایر مخلوقات شامل حیوانات، پرندگان و دیگر موجودات همان خردورزی، قدرت تشخیص و توان فهم مسایل است.
از این رو، امام هادی ضد السلام عقل را محور اصلی فهم دین، رویارویی با انحرافات فکری و ایستادگی در مقابل ظلم معرفی می کردند و با این رویکرد، نقشی بنیادین در احیای عقلانیت دینی در یکی از سخت ترین دوره های تاریخ تشیع ایفا کردند.
با توجه به تغییر رویکرد حکومت بنی عباس از عقل گرایی به نقل گرایی و ممنوعیت طرح مباحث عقلی در دوره متوکل عباسی، تحلیل کنید که امام هادی ضد السلام چطور توانستند در چنین شرایط سخت، هم عقلانیت دینی را حفظ و ترویج نمایند و هم جان شیعیان را از فشارها و خطرات سیاسی در امان نگه دارند؟
باید توجه داشته باشیم که حکومت بنی عباس با دو رویکرد گسترده و تاثیر گذار عقل گرایی و نقل گرایی مواجه بوده است.
در ابتدای دوران امامت امام هادی ضد السلام، حکومت بنی عباس به شدت گرایش عقل گرایانه داشت؛ چونکه مأمون و پدرش هارون، و بعد از آنان معتصم و واثق، همگی از خلفایی بودند که همان فرهنگ و شیوه عصر هارونی را ادامه می دادند. این دوره به اصطلاح به دوره عقل گرایی شهرت یافته است.
در آن زمان، خلفای عباسی اشخاصی را در منصب وزارت، قضاوت و سایر مناصب حکومتی منصوب می کردند که گرایش عقل گرایانه داشتند و با عقل گرایی افراطی، در واقع به تنظیم اعتقادات عمومی مردم می پرداختند.
به طور کلی، مسئولان، قضات و کارگزاران حکومت بنی عباس عمدتا از میان کسانی انتخاب می شدند که دارای تفکر عقل گرایانه بودند. از این رو، فرهنگ و فضای عمومی جامعه بیشتر در اختیار عقل گرایان قرار داشت.
در سال ۲۲۰ هجری قمری، امامت امام هادی ضد السلام شروع می شود و این دوران تا سال ۲۳۲ هجری ادامه خواهد یافت. در این مقطع، مباحث عقلی در محافل علمی با رشد و گسترش شایان توجهی مواجه می شود. اما از سال ۲۳۲ هجری، با به قدرت رسیدن متوکل عباسی و تکیه او بر اریکه قدرت، سیاستی کاملا معارض با عقل گرایی در پیش گرفته می شود.
متوکل نگاهی را دنبال می کند که در آن نگاه عقل گرایانه به صورت کامل کنار گذاشته می شود و برعکس رویه گذشته، نقل گرایان و اخباری مذهب ها به مناصب و مقامات حکومتی منصوب می شوند.
این دوره، هم زمان با فعالیت احمد بن حنبل و گسترش جریان حنبلی گری است. حنبلی ها جریانی به شدت نقل گرا و اخباری بودند و طرفداران احمد بن حنبل کم کم مراکز قدرت و حاکمیت را در دست می گیرند.
متوکل برای اداره کشور تلاش می کند خودرا چندان درگیر مباحث کلامی نکند و هنگامی که مشاهده می کند فضای فکری جامعه به سوی اخباری گری سوق یافته است، با صدور بخش نامه هایی دستور می دهد که طرح مباحث عقلی در محافل علمی ممنوع شود.
با این ممنوعیت، کم کم مباحث عقلی از محافل علمی کمرنگ می شود و فضای حاکم بر جامعه به سوی نقل گرایی پیش می رود؛ تا جایی که حتی اگر فردی وارد مباحث عقلی می شد و می کوشید مسایل کلامی را با ابزار عقل و استدلال پیگیری کند، او را مورد بازخواست، مجازات و برخوردهای سخت قرار می دادند.
این وضعیت تا پایان دوران امامت امام هادی ضد السلام ادامه داشت و طرح مباحث عقلی در حکومت بنی عباس با محدودیت های شدید همراه بود.
فشارهای حکومتی به چه نحو بود؟
در این شرایط، آنهایی که قائل به عقلانیت دینی بودند و احکام شرعی را منطبق با احکام عقل می دانستند، به شدت تحت فشارهای حکومتی قرار گرفتند.
در همین دوره ای که طرح مباحث عقلی در جامعه اسلامی و دینی ممنوع شده بود، امام هادی ضد السلام از مدینه به سامرا تبعید و منتقل شدند. به بیانی دیگر، در زمانیکه عقل گرایی متوقف و عقل ستیزی شروع شده بود و دانشمندان عقل گرا از دربار و مناصب مختلف رانده شده بودند، امام را هم تحت الحفظ به سامرا منتقل کردند.
طبیعی بود که امام هادی ضد السلام شاگردانی داشتند که در دوران رواج عقل گرایی به محضر ایشان می رسیدند، پرسش های عقلی مطرح می کردند و پاسخ های عقلانی دریافت می نمودند. اما با وجود ممنوعیت طرح مباحث عقلی و محدودیت هایی که حاکمان بنی عباس برای امام بوجود آورده بودند، دسترسی به حضرت خیلی دشوار شد و امکان طرح پرسش های عقلانی برای علاقمندان و شاگردان ایشان به شدت کاهش پیدا کرد.
در این شرایط، امام هادی ضد السلام با یک چالش مهم مواجه بودند: از یک سو، باید شیعیان خودرا از فشارهای حکومت بنی عباس حفظ کنند تا گرفتار زندان های طولانی مدت، شکنجه و آزار نشوند؛ و از طرفی، نباید جامعه را از نعمت عقل و استدلال عقلانی محروم می ساختند. امام ناگزیر بودند این دو مسئله را به صورت هم زمان مدیریت کنند.
در آن دوره، منازعات فکری شدیدی میان عقل گرایان و نقل گرایان وجود داشت. این منازعات ناظر به موضوعات مختلفی بود؛ همچون بحث حادث یا قدیم بودن قرآن، مسئله جبر، و مباحث حسن و قبح عقلی و نقلی.
همچنین، مبحث صفات الهی مطرح بود؛ این که آیا صفات خداوند همانند ذات او قدیم اند یا نه، و این که افعال الهی حادث اند یا قدیم. این مسایل همواره سبب اختلافات و درگیری های علمی میان دو جریان عقل گرا و نقل گرا می شد.
عقل گرایان معتقد بودند این امور حادث و مخلوق اند، اما نقل گرایانی مانند احمد بن حنبل و پیروان او معتقد بودند که قرآن قدیم است، یا اساساً می گفتند ما حق نداریم درباره ی این موضوعات بحث نماییم و ورود به چنین مباحثی را مجاز نمی دانستند.
خلیفه عباسی در این نوبت، به شدت طرح این مباحث را ممنوع کرده بود و اعلام می کرد کسی حق ندارد درباره ی حادث یا قدیم بودن قرآن سخن بگوید؛ چونکه این مباحث سبب دوقطبی شدن جامعه، تنش میان علما و اختلاف اجتماعی می شود.
با وجود این محدودیت ها، شاگردان امام هادی ضد السلام تلاش می کردند خودرا به حضرت برسانند و درباره ی مباحث عقلی از ایشان راهنمائی بگیرند. در عین حال، امام به شدت تحت نظر دستگاه حکومتی بودند و امکان پاسخ گویی آزادانه وجود نداشت. افزون بر این، امام نگران جان یاران و شاگردان خود بودند؛ چونکه در صورت طرح و ترویج مباحث عقلی، احتمال دستگیری، زندان، آزار و حتی کشته شدن آنان وجود داشت.
از این رو، امام هادی ضد السلام صلاح دیدند به یاران خود سفارش کنند که وارد اینگونه مباحث نشوند و شیعیان را از ورود به منازعات عقلی منع می کردند.
البته همان گونه که اشاره شد، در آغاز دوران امامت، امام هادی ضد السلام درباره ی مباحث عقلی به طور گسترده و مستدل سخن می گفتند و با سودجستن از استدلال های قرآنی و عقلانی، به خیلی از پرسش ها پاسخ می دادند و تلاش می کردند مردم را با عقلانیت دینی آشنا سازند؛ اما در ادامه، به منظور حفظ جان شیعیان و ممانعت از زندانی شدن، محاکمه یا کشته شدن آنان، ایشان را از ورود به این مباحث برحذر داشتند.
منبع: aftablog.ir
این مطلب آفتاب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات کابران آفتاب در مورد این مطلب